یک داستان و چند درس
یکی از علمای مشهد که پدر یکی از مراجع بزرگ تقلید است ، مشتاق دیدار امام عصر (عج) بود . هر چه دعا میکرد موفق به دیدار آقا نمی شد . نذر کرد چهل هفته ختم بگیرد تا موفق به دیدار شود. هر چه میگذشت نا امیدتر میشد.؛ تا اینکه هفته چهلم پیغام دادند امام عصر فلان وقت از کوچۀ شما میگذرد. بی صبرانه منتظر بود . بالاخره موعد مقرر رسید ... نوری کوچه را جلا بخشید . سید بی قرار به دنبالش میرفت . آقا وارد یکی از خانه های اطراف شد... این عالم هم بدنبال آقا رفت ... آری ! زنی داشت از دنیا میرفت . امام عصر خود را بالای سرش رسانده بود تا هنگام وفاتش او را درک کند !!! سید در حیرت فرو رفته بود ... مگر این زن کیست که اینقدر مرام دارد ؟! امام رو به سید کرد و فرمود : سید ! دنبال ما نگردید . شما وظیفۀ خود را انجام دهید ، ما بسراغ شما می آییم !! این زن از زمان کشف حجاب تاکنون از خانه بیرون نرفته است ، تا مبادا نامحرم بدون حجاب او را ببیند یا مأمورین متعرض او شوند.
این تمام ماجرا بود . اما درسها
الف : دیدن امام زمان هدف نباشد . دنبال انجام وظیفه مان باشیم تا خدا ، ائمه و امام عصر ما را دوست بدارند
ب : مهمترین وظیفۀ ما که امام عصر را خشنود میکند فقط و فقط { انجام واجبات و ترک گناهان } است . همین
ج : بدانیم امام زمان (عج) بعنوان حجت خدا ، بر اعمال ما نظارت کامل دارد و از ما غافل نیست
د) بانوان محترم حجاب را دست کم نگیرند . حجاب دستور صریح قرآن است
خدایا! امام زمان مان را از ما راضی بدار ..... آمبن
پنجشنبه 1 شهریور 1391 - 1:02:11 AM